دست نزنید؛ دکوری است!

به گزارش وبلاگ شخصی اسماعیل، امر کردند جلدی بپر ته وتوی این کتاب های دکوراتیو که اخیرا بین مردم خیلی هوادار پیدا نموده را دربیاور ببینیم جریان از چه قرار است. ما هم اطاعت کردیم و آغاز به تفکر که از چه جناحی به سوژه حمله کنیم.

دست نزنید؛ دکوری است!

غرق در عالم خیال، چشمم قفل شد روی کتابخانه معمول ا(شما بخوانید همواره) به هم ریخته اتاقم. قصد و نیت کردم به مرتب کردن طبقه ها تا بلکه برای فکر و مغز آشفته ام وقت بخرم. این بار به جلد کتاب ها بیشتر دقت کردم. قدیمی ترها ساده ترند و بیشتر تألیف و ترجمه های نو خوش رنگ و لعاب تر.

بین قدیمی ها، چند کتاب صفحه اولشان دست نوشته دارد و هدیه اند. لبخندی از ذوق مرور خاطرات روی لبم می نشیند. گوشه چشمی و کج کج آن جلد قشنگ هایی را نگاه می کنم که به وقت خرید برق عطف های مجذوب نماینده شان مسحورم کرد و در جهت خوانده شدن به خاتمه و مقصد نرسید. همین را بهانه می کنم که با آتش تندتری دنبال موضوع گزارش بروم. سریع طبقه های کتابخانه را از نو چیدم.

این بار برای آنهایی که بارها خوانده شده اند و خاطره سازند پارتی بازی کردم. باید دم دست باشند و همواره جلوی چشم... .

شروع مأموریت

مثل سبک و سیاق این روزها که برای یافتن هر اطلاعات اولیه ای آویزان جست وجو در اینترنت می شویم؛ چند فروشگاه معروف اینترنتی را چک کردم.

تنوع محصولات خیلی هم نیست و محدود به چند برند معروف مد و لباس است. اما فراورینماینده ها و فروشنده ها بسیارند. یکی از آگهی ها بر غیراصل بودن کتاب دکوراتیو تأکید نموده بود و چراغ علامت سؤال فکرم روشن شد.

مگر یک جعبه دکوری و مقوایی که قیمت آن از 50 هزار تومان آن طرف تر نمی رود، اصل و غیر اصل دارد؟ با وسواس بیشتری صفحه ها را بالا و پایین می کردم. شاید بهتر بود سرکی هم به فروشگاه های شبکه های اجتماعی بزنم. آنجا ارتباط گرفتن با فروشنده سهل تر است و احتمالا سریع تر به نتیجه می رسم.

کتاب - دکوراتیو

تا چشم جست وجو سو دارد و کار می نماید؛ تبلیغ و فروش انواع کتاب دکوراتیو به پاست. اکثرشان فروشندگان لوازم تزئینی و دکوری منزلند و چند فراورینماینده که فقط سفارش کتاب دکوراتیو می گیرند هم بین شان پیداست.

اتفاقی چندتایی را ویترین گردی می کنم. چیزی چشمم را نمی گیرد. نظرات زیر عکس ها را هم می خوانم. فقط از موجودی کتاب ها پرسیده اند و قیمت ها. یکی از آنهایی که فعال تر است و دنبال نماینده های بیشتری دارد را انتخاب می کنم. دل را به دریا زده و می روم سمت پیشخوان.

پیغام خصوصی می دهم به فروشنده، سر صحبت به بهانه خرید باز می گردد. خوش برخورد است و سریع جواب می دهد. اطلاعات اولیه را که درباره کتاب ها گرفتم؛ برای پرسیدن سوال های بعدی تردید کردم که میان این همه مشتری که فقط از قیمت و سفارش کار حرف می زنند شاید ریز شدن بیش از حد در جزئیات توی ذوق بزند و به عقلم شک کند! گِرا را دادم که اگر راستش را بخواهید من خریدار نیستم و آمدم اگر بگردد یک موز بردارم و بروم! کم کم حس کردم هوا پس است و فروشنده مهربان اول قصه، آن روی گُل هم دارد. فرار را بر قرار ترجیح دادم و سریع تشکر و خداحافظی کردم.

با چند نفر دیگر هم کلام شدم. فقط جنسی را آورده و لابه لای شمع و گل های مصنوعی به اسم جعبه جای کنترل تلویزیون می فروشند و تمام. در میان همین کلافگی ها قلابم گیر می نماید به یک شاه ماهی، یکی از پست های صفحه یک دفتر طراحی داخلی و دکوراسیون در زعفرانیه تهران درباره 10 لوازم ضروری برای چیدمان خانه است.

عکس ها را ورق می زنم. عکس یکی مانده به آخر کتاب و مجلات دکوراتیو است. شیطنتم گل می نماید که این دیگر یک فروشنده ساده نیست و ادعای تخصص دارد، پس می گردد حسابی سؤال پیچش کرد و زیروبم جریان را چلاند و به چیزی رسید. حوصله بچه زرنگ بازی ندارم، همان اول رک می گویم خبرنگارم و دنبال جواب سؤالم!

کتاب پوشالی

خوش شانس بودم و طرف مقابل آدمی شکیبا و متخصص در کارش. از فلسفه کتاب های دکوراتیو پرسیدم و این محبوبیتش در بین وسایل تزئینی منزل؛ این که چرا باید یک جعبه مقوایی با طرح کتاب تا این حد خواستار داشته باشد؟ چرا از کتاب به اسم دکوری استفاده گردد؟ چرا کتاب را جای کنترل تلویزیون کردند؟ دیگر داشتم داغ می کردم و سؤال هایم از یک کنجکاوی تبدیل به واکاوی توطئه می شد.

خندید و گفت: کی گفته کتاب دکوراتیو صرفا جنبه تزئینی داره؟ اتفاقا کتاب همان کتاب است. با همان کارکرد و تعریف! خیلی از شرکت های مد، لباس، معماری و آموزش آشپزی، هر سال کتاب های مصور و نفیسی را از کارهایشان چاپ می نمایند. ناشرانی هم این سال های اخیر، آثار معروف ادبی جهان را تبدیل به کتاب مصور کردند و از جمله کتاب های پر هوادار دکوراتیو هستند.

خط آخر پیغامش را هنوز نخوانده بودم که سریع چندتا عکس از کتابفروشی های آن طرف آبی فرستاد. پشت بندش چند تا تصویر از طراحی منازلی که جدی جدی روی میز وسط پذیرایی کتاب گذاشته بودن، نه جعبه مقوایی! گیج شده بودم و توی فکرم دنبال سؤالی برای باز شدن گره نوی که شکل گرفته بود. ادامه داد:این کتاب ها قیمت خیلی بالایی دارند. حتی خارج از ایران هم همه اقشار جامعه توانایی خرید ندارند. ولی خب دقیقا مثل همه برندها برای این که مشتری و بازار را از دست ندهند، کالایی شبیه ولی با کیفیت پایین برای قشر کم توان فراوری می نمایند؛ کتاب دکوراتیو مقوایی را هم فراوری کردند. چیزی شبیه عینک دودی که از برند معروفی نیست و کارایی در برابر اشعه آفتاب ندارد ولی به هر حال در ظاهر عینک آفتابی است!

از قیمت کتاب ها پرسیدم. اگر کسی اصل کتاب ها را بخواهد در ایران حدود 200 دلار برای هر جلد کتاب باید هزینه کند. البته وارد کردن مدل های مشابه صرفه اقتصادی ندارد و آنها را در همین کارگاه های ایران می سازند. معمولا اسم کتاب ها ثابت ولی ممکن است بنابر پیشنهاد و تقاضای مشتری کاری را هم فراوری نمایند. آنهایی که توان اقتصادی پایین تری دارند ولی خواستار شبیه شدن به پولدارها، تا اینجا رضایت می دهند که حداقل در ظاهر کمی شبیه به آنها باشند. هرچند همان پولدارها هم اکثرا استفاده ای از کتاب های دکوراتیو نمی نمایند و برای هر دو گروه جنبه زیبایی دارد. بیشتر مشتریان هم زنان جوان و نوعروس ها برای تکمیل جهیزیه خود هستند.

طبقات فرهنگی یا فرهنگ طبقاتی

آن قدر جریان برایم عجیب بود که دیگر توجه چندانی به توضیحات تکمیلی نداشتم. فکرم مدام این جمله را حلاجی می کرد که فرهنگ برای طبقه بالا و پایین چیزی جز زیبایی نیست. این که بچه های معتاد به کتاب و دانشجو وقتی از درد گرانی کتاب به خود می پیچند، عده ای پیگیر خرید کتاب های دکوراتیو هستند. تمام ماجرا را با آب وتاب و هیجان برای چندین نفر تعریف کردم. حرص خوردم و مثل همواره کلی غرغر کردم که چرا؟ خواهرم که کمافی السابق از شخصیت همواره معترض من، کلافه ترین است، گفت: چرا اون موقع ها که کیک شکل کتاب سفارش می دادی عِرق کتاب پرستی نداشتی؟ و از جواب باز می مانم!

نعیمه سیلواری - ضمیمه قفسه کتاب روزنامه وبلاگ شخصی اسماعیل

منبع: جام جم آنلاین

به "دست نزنید؛ دکوری است!" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "دست نزنید؛ دکوری است!"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید